معنی هلو برو توگلو

حل جدول

هلو برو توگلو

مثل کار راحت و بدون زحمت


هلو برو تو گلو

مثل کار راحت و بدون زحمت

لغت نامه دهخدا

توگلو

توگلو. [گ َ] (اِ) در خاتم کاری، شکلی مرکب از چهارپره که یکی در میان قرار دارد و سه پره در اطراف آن است و دارای مقطع مثلثی است. (فرهنگ فارسی معین).


هلو

هلو. [هََ] (اِخ) دهی است از بخش بانه ٔ شهرستان سقز که 75 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، توتون، لبنیات و چوب جنگلی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).

هلو. [هَُ] (اِ) نوعی از شفتالو باشد و آن را شفتالوی آردی میگویند. به غایت پرآب و شیرین و بی جرم میباشد. (برهان). شفتالو. فوخ. درافن. (یادداشتهای مؤلف). قیاس کنید با آلو و خلو، هلی، هلگ. (یادداشت دیگر).
- مثل هلوی پوست کنده، در وصف چهره ای گویند که زیبا، شاداب و سرخ و سفید باشد. (از یادداشتهای مؤلف).
- امثال:
همین هلو، همین گلو، یعنی همین است که هست. جز این نخواهد بود.
|| ریسمانی را گفته اند که طفلان از جایی آویزند و بر آن نشسته در هوا آیند و روند. (برهان).


برو

برو. [ب ُ] (اِ) مخفف بروت، که به عربی شارب گویند. (برهان).صاحب آنندراج گوید این لغت بدین معنی صحیح نیست و برو مخفف ابرو است نه مخفف بروت. رجوع به بروت شود.

برو. [ب َ] (حرف اضافه + ضمیر) (از: بر + -و، مخفف او) مخفف بر او. (ناظم الاطباء):
همی تاخت تا پیش قیصر چو باد
سخنهای خسرو برو کرد یاد.
فردوسی.
و رجوع به بر و او شود. || (اِ) بالا. روی. زبر. (ناظم الاطباء).

برو.[ب َرْوْ] (اِخ) نام ماه. || ستاره ٔ مشتری. (برهان). صاحب آنندراج گوید بدین معنی «پرو» است مخفف پروین، و نه ستاره ٔ مشتری. رجوع به پرو شود.

برو. [ب َ /ب ُ] (اِ) ابرو، که به عربی حاجب است. (از برهان). ابرو. (اوبهی) (صحاح الفرس). مخفف ابرو:
بر من ای سنگدل دروت مکن
ناز بر من تو با بروت مکن.
بارانی.
ببینی بروهای پیچان من
فدای تو بادا تن و جان من.
فردوسی.
ببخشود و دیده پر از آب کرد
بروهای جنگی پر از تاب کرد.
فردوسی.
سیاوش ز گفت گروی زره
برو پر ز چین کرد و رخ پرگره.
فردوسی.
بپیچید رستم ز گفتار اوی
بروهاش پرچین شد از کار اوی.
فردوسی.
که دارد گه کینه پایاب او
ندیدی بروهای پُرتاب او.
فردوسی.
بغمزه تیر و مژه تیر و قد و قامت تیر
برو کمان و ببازو درو فکنده کمان.
بهرامی سرخسی.
شبگیر نبینی که خجسته بچه درد است
کرده دو رخان زرد و برو پرچین کرده ست.
منوچهری.
هرکه آن روی ببیند ز پی خدمت تو
هم بروی تو که پشتش چو بروی تو بود.
سنائی.
چو تیر مژگان پیوست بر کمان برو
چه پرنیان به بر تیر او چه زآهن سد.
سوزنی.
و رجوع به ابرو شود.

برو. [ب َ] (اِخ) شهرکی بود خرم و بسیار کشت و برز [از جبال] و اکنون ویران است. (حدود العالم). ابن خلکان (ج 2 ص 40) گوید گمان دارم از نواحی طوس باشد.

ضرب المثل فارسی

هلو برو تو گلو

ضرب المثل " هلو برو تو گلو " را باید یکی از پر کاربرد ترین مثل های فارسی بدانیم.
معنی این مثل درباره کسی ست که راحت و بی دردسر به خواسته خود می رسد و یا هر چیزی را راحت و شسته رفته بخواهد.
این مثل در کنایه به راحت طلب ها کاربرد دارد.

فرهنگ فارسی هوشیار

توگلو

(اسم) شکلی مرکب از چهار پره که یکی در میان قرار دارد و سه پره در اطراف آن است و دارای مقطع مثلثی است.

فرهنگ معین

هلو

(هُ) (اِ.) درختی از تیره گل سرخیان و از دسته بادامی ها که دارای میوه آب دار شفت و هسته ناهموار درشت است. گونه های مختلف هلو عبارت از شفتالو و شلیل و هلو انجیری هستند که همگی میوه هایی ریزتر از هلو دارند.، ~پوست کنده کنایه از: شخص خوش بر و رو، خوش آب

تعبیر خواب

هلو

دیدن هلو در خواب، به خصوص اگر صورتی و رسیده باشد بسیار خوب و خوش یمن است. بقیه تعبیر، مانند تعبیر آلو است. - منوچهر مطیعی تهرانی

خواص گیاهان دارویی

هلو

ضد تصلب شراین خواهد بود. موثر بر نارسایی عروق کرونر وپایین آورنده فشار خون است.ولی مصرف زیاد هلو به علت داشتن سلولز بالا ایجاد نفخ می کند. برای مبتلایان به دیابت زیانی در بر ندارد.

معادل ابجد

هلو برو توگلو

711

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری